معنی اثری از شیوا همتی
حل جدول
زندگی دوباره
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
همتی. [هَِ م ْ م َ] (ص نسبی) منسوب به همت. رجوع به همت (ع اِمص، اِ) شود.
همتی. [هَِ م ْ م َ] (اِخ) در دفترخانه ٔ یوسف خان افشار می بود و شعرش بد نیست. این ابیات از اوست:
دلی ز کوی تو ناآشنا نمی آید
که صد جهان ستمش در قفا نمی آید.
#
الفت میان این دل و غمهای عشق او
جایی رسیده است که من هیچکاره ام.
#
به آشنایی ِ بیگانه ای دلم گرم است
که خویش را به من از ننگ آشنا نکند.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 242 از ترجمه ٔ فارسی).
همتی از شعرای دوره ٔ شاه عباس صفوی است.
شیوا
شیوا. [شی] (ص) فصیح. ظریف. بلیغ. (یادداشت مؤلف) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ جهانگیری). فصیح و بلیغ. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث) (از آنندراج) (از انجمن آرا). نغز.خوب. جید. نیکو: شیوه ٔ شیوا. سخن شیوا:
گشتم از یمن مدحت شه دین
در سخن بس تبستغ و شیوا.
منجیک.
شیوا. [شی] (اِخ) سومین تشخص تثلیث هندی، خدای مخرب. (فرهنگ فارسی معین).
شیوا. [شی] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان. آب از نهر کیاجو از سفیدرود. سکنه ٔ آن 301 تن. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
عالی همتی
عالی همتی.[هَِ م م َ] (حامص مرکب) بلندهمتی. جوانمردی. سخاوت. (ناظم الاطباء). رجوع به عالی همت شود:
ز عالی همتی گردن برافراز
طناب هرزه از گردن بینداز.
نظامی.
بی همتی
بی همتی. [هَِ م ْ م َ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی بی همت. عدم توکل و کوشش. کاهلی. || بی ثباتی. (ناظم الاطباء). || بی هوسی. || نامردی. || بی غیرتی. (ناظم الاطباء): گفتم بی همتی باشد که طالب از اینجا به ترمذ رود. (انیس الطالبین ص 175).
فرهنگ عمید
در آیین هندوئیسم، خدای مخرب و مظهر انهدام که معمولاً او را بهصورت مردی عبوس نمایش میدهند،
آیین پرستش شیوا که یکی از سه صورت مهم آیین کنونی هندوئیسم را تشکیل میدهد،
گویش مازندرانی
همین گونه، این طور، رایگان
نام های ایرانی
دخترانه، شیرین بیان، خوش زبان، ایزد بزرگ هندیان باستان، فصیح، بلیغ
معادل ابجد
1491